3. بهره‌گیری از تجربه

به وسیله خواندن هر خاطره می‌توان از تجربیات نهفته در بطن آن استفاده كرد و آنها را در زندگی روزمره به كار گرفت. مثلاً اگر در خاطره‌ای خواندیم كه رزمنده‌ای ناآشنا با مین، به شیئی كه در خاك بوده، دست زده و آن شیء منفجر شده است، دیگر هنگام بازدید از مناطق جنگی، به اشیای ناآشنا دست نمی‌زنیم.

4. افزایش قدرت دیدن و شنیدن

شخصی كه تلاش می‌كند خاطره بنویسد، باید این توانایی را داشته باشد كه بیشتر و دقیقتر از بقیه ببیند و بشنود تا بتواند خاطره را به گونه‌ای بنویسد كه مخاطب آن احساس كند كه خود، در آن فضا قرار گرفته است.

5. افزایش مهارت در نوشتن

خاطره‌ نویسی علاوه بر ویژگی‌های گفته شده، دارای این خاصیت فرعی نیز هست كه به رشد، پیشرفت و افزایش توانایی انسان در نوشتن كمك می‌كند و از این نظر، نویسندة خاطره گامی به سوی نویسنده شدن برمی‌دارد.

ویژگی‌های ساختاری خاطره

1. صمیمت زبان: یك خاطره باید طوری نوشته شده باشد كه خواننده احساس كند نویسنده به آنچه می‌نویسد معتقد است و دروغ نمی‌گوید: همان طور كه شما اتفاق مهمی را برای دوستتان تعریف می‌كنید و از هیچ محدودیتی در این تعریف رنج نمی‌برید، بهتر است خاطره خود را نیز بی‌هیچ تكلفی و به گونه‌ای صمیمانه، بر كاغذ بیاورید. اما این نكته را نیز در نظر داشته باشید كه:

بیان صمیمی و نبود محدودیت، به معنی بی توجهی به قواعد نگارش، عفت كلام و حرمت قلم نیست.

• دربارة زبان و طریقة استفاده از آن در هر نوشته‌ای، در پایان مبحث ویژگی‌های ساختاری بیشتر توضیح خواهیم داد.

2. نثر خودمانی: خاطره‌ نویس، اجباری در رعایت كامل اركان جمله ندارد و می‌تواند آنها را به صورت دلخواه و متناسب با نوع بیان به كار ببرد.

این نكته را نیز مورد توجه قرار دهید كه خاطره‌ نویس با توجه به تعریف زبان گفتاری و نوشتاری، بهتر است كه از نوشتن كلمات به صورت شكسته پرهیز كند. برای مثال، به جای «خانه»‌ ننویسد «خونه»، یا به جای «برویم» ننویسد «بریم».

3. برجستگی حوادث:

 مهم‌ترین ویژگی ساختاری خاطره، برجسته بودن و برجسته ساختن حوادث در خلق و نگارش خاطره است. به عبارت دیگر، معمولاً واقعه‌ای را می‌توانیم به عنوان خاطره مطرح سازیم كه اولاً برایمان اتفاق افتاده باشد؛ ثانیاً در آن، حادثه‌ای وجود داشته باشد و به قولی زیر بنای خاطره، تغییر در حالت تعادل و روزمرگی باشد، مثلاً اتفاقی نادر وجود داشته باشد كه ممكن است فقط یك بار روی دهد.

كارگاه 3

از دو نوشتة زیر، كدام یك می‌تواند دستمایه نوشتن یك خاطره باشد؟

الف: من امروز صبح بیدار شدم، صبحانه‌ام را خوردم، به مدرسه رفتم و بعد به خانه برگشتم.

ب: من امروز صبح بیدار شدم، صبحانه خوردم و خواستم به مدرسه بروم كه دیدم كیفم گم شده است…

4. واقع گرایی: خاطره نویسی صورتی از نوشتن است كه در‌ آن، خیال پردازی و ذهنیت گرایی نقش اساسی ندارد و نویسنده فقط حادثه‌ای واقعی را كه برای او پیش آمده و در او اثر گذاشته است، بدون كم و كاست بیان می‌كند.

این ویژگی بدان معنا نیست كه خاطره نویس نمی‌تواند ذهنیات خود را در خلال خاطره مطرح كند، بلكه مقصود این است كه بهتر است خاطره‌ای خیالی و غیر واقعی ننویسد چرا كه بدین ترتیب نوشته‌اش بیشتر شبیه داستان خواهد بود تا خاطره.

كارگاه 4

دو مثال زیر را بخوانید و به سؤالات مطرح شده پاسخ دهید.

1- همدردی، همراهی

با سردی زوزه‌ كشان خودش را به پنجره كلاس می‌زد كه به جای شیشه با مقوا بسته شده بود و صدای تق تق مقوا، آرامش كلاس درس را درهم می‌ریخت.

چراغ نفت سوز كلاس را كه مدام بوی نفت می‌داد، كنار میز و نیمكت دانش آموزان بردم و از آنها خواستم تا هر كدامشان احساس سرما می‌كند، كنار چراغ بیاید و خودش را گرم كند. زهرا یكی از دانش آموزان كلاس كه همیشه چهرة غمگین و گرفته‌ای داشت، در خود فرو رفته بود. با خود فكر كردم: شاید سردش شده باشد.

گفتم: «زهرا بیا كنار چراغ گرم شو.» زهرا آهسته از پشت میز بیرون آمد و كنار چراغ ایستاد.

از كتاب «لیلای من»، انتشارات مدرسه

2 - خیلی دوست داشتم كه مقدار زیادی طلا داشته باشم. دوست داشتم كه همه چیزم از طلا باشد و به این خاطر همیشه در فكر و خیالم طلا وجود داشت.

آن روز توی كوچه قدم می‌زدم كه پیرمرد كوچك اندامی را دیدم. پیرمرد نزدیك من آمد و گفت: «من یك جادوگرم و می‌خواهم تو را به بزرگترین آرزویت یعنی طلا برسانم. در ازای آن نیز تو از چیزهایی می‌خواهم كه بعداً خواهم گفت. او این را گفت و در یك چشم به هم زدن غیبش زد.

قلبم بد جوری می‌زد. نفس عمیقی كشیدم. باورم نمی‌شد كه این اتفاقات رویا و خیال نباشد….

برداشتی آزاد، ازكتاب «ماجراهای شاه میداس»، نوشتة لارین ریدبنكس

1. كدام یك از این دو مثال می‌تواند قسمتی از یك خاطره باشد؟

2. با توجه به این كه در مثال یك ذهن‌گرایی وجود دارد (با خودم فكر كردم شاید سردش شده باشد) و در مثال دوم، هم ذهن‌گرایی و هم خیال پردازی، آیا می‌توان گفت كه هیچ كدام از این دو مثال، خاطره نیست؟

5. مشخص بودن زمان و مكان: در یك خاطره، به خصوص خاطرة تاریخی، بهتر است مكان و زمان مشخص باشد تا به این نحو، وضعیت اجتماعی آن دوره نیز تا حدی برای آیندگان روشن شود.

6. روانی و روشنی:

نویسندة خاطره از آن جا كه قصد ندارد فنون نگارشی و صنایع ادبی را در خاطره‌اش نمایش دهد، بهتر است خاطره را به گونه‌ای بنویسد كه مخاطب به سادگی آن را بفهمد و در این مورد به زحمت نیفتد. او می‌تواند با ساده نوشتن و پرهیز از پیچاندن موضوع، خاطره را قابل فهم‌تر و اثر گذارتر نماید؛ حال آن كه یك داستان نویس به سادگی می‌تواند داستانش را گنگ، مبهم و پیچیده بنویسد و حتی همین پیچیده نویسی سبب اعتبار یا زیبایی كار او شود.

7. داشتن ابتدا و انتها: نویسندة خاطره بهتر است كه خاطراتش را از جایی مشخص كه معمولاً شروع حادثة خاطره است، آغاز كند و هیچ یك از موضوعات مربوط به آن خاطره را از قلم نیندازد تا از به وجود آمدن سؤال‌های متعدد در ذهن خواننده جلوگیری نماید یا پاسخ آنها را بدهد.

نویسنده همچنین نباید خاطره را بدون رسیدن به نقطة پایانی و انتهای عقلانی رها سازد، مگر آن كه از این كار مقصود خاصی داشته باشد. همچنین ادامه ندادن بی‌ مورد خاطره پس از پایان یافتن حادثة اصلی، به زیبایی آن خاطره كمك می‌كند.

8. خلاصه بودن: در مدت زمانی كه حادثة اصلی یك خاطره اتفاق می‌افتد، ممكن است چندین حادثه فرعی دیگر نیز روی دهد.

ادامه دارد...