دستور زبان فارسی برای دانش آموزان اول تا سوم راهنمایی
انواع جمله (۱)
۱- خورشید این زندگی ها را می نگریست.
۲- آیا این همه درد و رنج از جایی بسیار دور و از دنیایی
ناشناخته به انسان ها حمله کرده است؟
۳- این شکیبایی دردناک پایان یافتنی نیست ؟
۴- وه ! چه پایگاه بلندی !
۵- چه منظره ی زیبایی !۶
۶- چه عجب !
۷- دریغ از جوانی !
۸- کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق.
۹- به امید ظهور مهدی موعود ( عجل...(.
۱۰- به غم جانکاه تیره روزان هم بیندیشید.
۱۱- ای خدا اسرارم را ، ناگفته ، بدان.
هر یک از مثال های بالا ، یک جمله است ؛ اما در هریک از
جمله ها مقصود به شیوه ای خاص بیان شده است.
در جمله ی اول خبری بیان شده است. جمله های دوم و سوم پرسشی است.
اما تفاوت جمله ی دوم با سوم در این است که جمله ی دوم با کالمه ی پرسشی
( آیا ) آغاز شده و جمله ی سوم با گذاشتن علامت سوال ( ؟ ) در پایان آن به
صورت جمله ی پرسشی در آمده است.
در جمله های ۴ ، ۵ ، ۶ ، ۷ ، ۸ ، ۹ تحسین و تعجب و تاسف و آرزو بیان گردیده است.
در جمله ی دهم امر و فرمان و در جمله ی یازدهم خواهشی بیان گردیده است.
بنابر این:
جمله ها یکسان نیستند ؛ بلکه از جهات مختلف با یکدیگر فرق دارند.
از حیث مفهوم و چگونگی بیان ، جمله به چهار قسمت تقسیم می شود:
۱- خبری ، جمله ایست که خبری را بیان می کند.
۲- سوالی یا پرسشی ، در آن از موضوع یا مطلبی پرسیده می شود( جمله ی پرسشی در
نوشتن با کلمه های پرسشی مانند : آیا ، کی ، چه ، که ،کدام ... و علامت پرسش (؟) و
یا تنها با علامت پرسش مشخص می گردد ؛ اما در گفتار با تغییر آهنگ صدا ، سوال
را مطرح می کند)
۳- عاطفی : بیانگر احساسات و عواطفی چون تعجب ، تاسف ، تحسین و آرزو ...است.
۴- امری : خواهش یا فرمانی را بیان می دارد.
یاد آوری
در پایان جمله های خبری نقطه (.) ، در پایان جمله های پرسشی علامت پرسش ( ؟ ) در
پایان عاطفی علامت (!) و در آخر جمله های امری نقطه (.) بگذارید.
************************************************** ******
انواع جمله (۲)
۱- کمال معرفت ، ایمان به ذات پروردگار است.
۲- این شب تیره شاهد غم های مظلومان بوده است.
۳- چرخ آقرینش به حرکت افتاد.
۴- شعار هایی که یک جمعیت انقلابی را به هیجان می آورد...
۵- دلی که از ایمان تهی باشد ...
جمله های ۱ ، ۲ ، ۳ هر کدام یک فعل است. چنین جمله هایی را
" جمله ی ساده " می گویند.
جمله های ۴ ، ۵ ، هر کدام دارای یک فعل و ساده اند ، اما
در آن ها مقصود بطور کامل بیان نشده و هر کدام نیاز به
جمله ای دیگر دارد ، که از مقصد اصلی گوینده با خبر شویم ،
چنین جمله های ساده ای را " ناقص " می گویند.
اما در مثالها ی ۱ ، ۲ ، ۳ مقصود بطور کامل بیان شده است ،
این چنین جمله هایی را " کامل یا مستقل " می نامند.
جمله ، اگر دارای یک فعل باشد " چمله ی ساده " خوانده می شود.
جمله ی ساده اگر دارای مفهومی تما و کامل باشد " جمله ی کامل یا
مستقل " است.و در صورتی که معنی آن تمام نباشد " جمله ی ناقص "
خواهد بود.
************************************************
انواع جمله (۳)
۱- آینه ی دل را به صیقل ذکر روشن کنیم.
۲- مرا دو گوش و یک زبان داده اند.
۳- باید که شنیدن او از گفتن بیشتر بود.
۴- افکار فاضلان و نویسندگان دهر ، در پیش سیل حادثه چون سد آهن است.
۵- انبیا مبعوث شدند ، تا مردم را به سر منزل سعادت رهنمون شوند.
۶- از غیبت و نمامی دوری کن چنانکه به هیچ حال بر آن اقدام ننمایی.
۷- تا توانی می گریز از یار بد.
۸- بهوش باش که ایران ترا پیام دهد.
دانستیم که جمله ی ساده یک فعل دارد و چنانچه معنی تمام و کاملی داشته باشد " کامل یا مستقل " است.
اما اگر معنی را بطور کامل بیان نکند " ناقص " خوانده می شود.
در مثالهای بالا جمله های " ۱ ، ۲ ، ۳ ، ۴ " جمله ی ساده کاملند.
در جمله ی " ۵ " جمله ی ساده ی " انبیاء مبعوث شدند " که جمله ای مستقل است و منظور اصلی سخن گوینده را در بر دارد ، با جمله ی ناقص " تا مردم را به سر منزل سعادت رهنمون شوند " مفهومی را بطور کامل بیان کرده است. جمله های ۶ ۷ ۸ نیز چنین است. این جمله ها را " جمله ی مرکب " می نامند . جمله ی مرکب از دو یا چند جمله ساده ساخته می شود و بر روی هم مفهومی کامل را بیان می نماید.در جمله های مرکب یک یا چند جمله ی ساده که غرض گوینده را در بر دارد " جمله ی اصلی یا پایه " نامیده می شود . یک یا چند جمله ی دیگر که برای تمام کردن مفهوم جمله ی پایه بکار می رود " جمله ی تبعی یا پیرو " نامیده می شود.
جمله های پیرو معمولا" با کلماتی از قبیل : " تا " ، " چنانچه " ، " چون " ، " در صورتیکه " ، " تا اینکه " ، ، " به طوری که " ، " که " ، " اگر " . و.....به جمله ی اصلی می پیوندند تا توضیح ، تفسیر ، علت ، و غرض گوینده را به مفهوم جمله اصلی بیفزایند .
بنابر این ، در مثال های ۵ ،۶ ،۷ ،۸ ترتیب جمله های پایه و پیرو چنین است:
در مثال (۵) انیاب مبعوث شدند = اصلی ( پایه ) ، تا = پیوند ، مردم را به سر منزل سعادت رهنمون شوند . = تبعی ( پیرو )
در مثال (۶) از غیبت و نمامی تجنب کن = اصلی ( پایه ) چنانکه = پیوند ، به هیچ حال بر آن اقدام ننمایی .تبعی ( پیرو )
در مثال ( ۷ ) تا توانی = تبعی ( پیرو ) ، می گریز از یار بد .اصلی ( پایه )
در مثال ( ۸ ) بهوش باش که = اصلی ( پایه ) ،ایران تو را پیام می دهد = تبعی ( پیرو ) .
یاد آوری
گاه ممکن است جمله ی مرکب بیش از دو فعل داشته باشد . در این صورت هر یک از جمله های پایه و پیرو می تواند خود جمله ای مرکب باشد.
جمله ی مرکب ، جمله ای است که بیش از یک فعل دارد و از دو یا چند جمله ی ساده که معنی یکدیگر را کامل می کنند ساخته شده است. در هر جمله ی مرکب جمله ای که در بیان ، غرض اصلی گوینده و یا نویسنده است و می تواند مستقل و به تنهایی بکار رود " جمله ی اصلی یا پایه " نامیده می شود و جمله های ساده ی دیگری که مفهوم هایی چون : علت ، توضیح ، تفسیر ، غرض ، زمان ، مکان ، شرط ، و ... را به جمله ی پایه می افزاید " جمله ی تبعی یا پیرو " اند.
************************************************
انواع جمله ( ۴ )
به این جمله ها توجه کنید:
۱- میوه ی دانش نیکوتر و بهتر باشد.
۲- استماع تو از نطق زیادت است.
۳- نیکی کردن به نا سپاسان بیهوده است.
۴- ای پسر ، رنج پدر و مادر خوار مدار.
۵- از مردم روزگار درس های مفید می اموزیم.
در جمله های : " ۱و ۲ و ۳ " صفتی یا حالتی به کسی یا چیزی نسبت داده شده ، اما عملی انجام نگرفته است. در جمله ی ( ۱ ) " نیکو و بهتر بودن " به میوه ، و در جمله ی (۲) " زیادت بودن " به استماع ، و در جمله ی " # " " بیهوده بودن " به نیکی کردن ، نسبت داده شده است. چنین جملاتی که فعل در آنها تنها وسیله ی نسبت صفت یا حالتی به کسی یا چیزی است " جملهی اسنادی یا اسمیه " نامیده می شود ، در جمله های " ۴ و ۵ و ۶ " افعال " مدار " ، " آفرید " و " می آموزیم " معنی مستقل و کامل خود را که انجام شدن فعل است در بر دارند. چنین جمله ایی " جمله ی فعلیه " نامیده می شوند.
جمله ی فعلیه : جمله ایست که فعل آن بر انجام دادن کاری و عملی دلالت می کند.
جمله ی اسمیه : جمله ایست که فعل آن وسلهی اسناد و نسبت صفت یا حالتی به کسی یا چیزی است.
**************************************************
فعل
۱- سواحل دریای خزر ، آفتاب درخشان و آسمان تابنده ای دارد.
۲- این عشق هر روز او را از خانه به این دکان می آورد.
۳- هاله ای از نور ، کلمه ی شهید را فرا گرفته است.
۴- شهادت برترین معراج عشق است.
۵- علیقلی از زندگی بیزار بود.
۶- پیرمرد خانه ی پدری خود را خواهد فروخت.
گفتیم هر جمله دارای یک فعل است ؛ و نیز گفتیم که فعل رکن اساسی جمله می باشد . اما از این که فعل چیست؟ تاکنون سخنی نگقته ایم.
در مثال های بالا دقت گنید . کلمه های : ( دارد ) ، ( می آورد ) ، ( فرا گرفته است ) ، ( است ) ، ( خواهد فروخت ) ، فعلند.
این کلمه ها بر انجام دادن کار یا روی دادن امری و یا داشتن حالت و صفتی در زمان های ( گذشته ، حال و آینده ) دلالت می کنند.
مثلا" : جمله های (۲) و (۶ ) بر انجام کار و یا روی دادن انمری دلالت دارند ، و جمله های ( ۱ ) و (۴ ) و ( ۵ ) به ترتیب بر داشتن صفت یا بیان حالت و وصف دلالت می کنند.
از جهت زمان جمله ( ۳ ) و ( ۴ ) بر گذشته و جمله ی ( ۶ ) بر آینده و بقیه ی جمله ها بر حال ، دلالت می کنند.
بنابر این :
فعل : کلمه ای است که انجام دادم کار و روی دادن امری یا داشتن حالت و صفتی در یکی از زمان های ( ماضی = گذشته ) ، ( مضارع = گذشته ) ،
( مضارع = حال ) و ( مستقبل = آینده ) دلالت می کند.
**************************************************
مصدر
۱- توجه به گذشت فصول سال ، ما را از فرا رسیدن زمستان آکاه می کنهد.
۲- نگریستن در جهان مطلوب سعدی لذت بخش است.
۳- در مناحجات سعدی اخلاص او را به آفریننده ی جهان مطلوب ، توان دید.
۴- دانستن توانستن است.
۵- سخن گفتن بجا ، از خردمندی است.
۶- سعدی سخن از غنیمت داشتن جوانی ، بسیار گفته است.
در جمله های بالا دقت کنید ، کلمه های ( گذشت )، ( فرا رسیدن ) ، ( نگریستن ) ، ( دید )و ( دانستن ) ، ( سخن گفتن ) و ( غنیمت دانستن ) بر انجام دادن کار یا روی دادن کار امر یا داشتن وصفی دلالت دارند ، ولی مفهوم زمان و شخص در آنها نیست . این نوع کلمه ها را ( مصدر ) می نامیم.
اگر در جمله ، " ن " از آخر مصدر حذف شود " مرخم " نامیده می شود ، مانند : " گذشت " در جمله ی ( 1 ).
مصدر هایی که دارای یک جزء باشند " ساده " یا " بسیط " اند. اما مصدر هایی که بیش از یک جزء باشند ، مصدر های مرکب نامیده می شوند ؛ مانند ( فرارسیدن ) در جمله ی ( 1 ) و ( غنیمت دانستن ) و ( سخن گفتن ) در جمله های ( 5 ) و ( 6 ) .
بنابر این:
مصدر اسمی است که بر انجام دادن کار یا داشتن حالتی ، بدون زمان و شخص دلالت کند.
مصدر بدون ( ن ) را در جمله مصدر مرخم می گویی. ساخت مصدر مرخم با سوم شخص فعل ماضی ساده ( = بن ماضی ) یکی است.
**************************************************
ماده ( بن ) --- شناسه ( ضمایر شخصی متصل )
1- آهنگ سوزناک وی ، بارها در دل شب ،ولادت نوزادی را تبریک می گفت.
2- بدو گفتم : این ریسمان است و بند که می آرد اندر پیت گوسفند
3- یکی را بگفتم ز صا حبدلان که دندان پیشین ندارد ، فلان
4- مگر نگفتی خوشبختم ! و گفتی : خوشبخت کسی است که دلش از ایمان لبریز است.
5- هنگامی از کرده های خود پشیمان می شویم ، در زیر لب می گوییم : " فغان از
بدی ها که در نفس ماست " .
6- سعدی با ما صمیمانه سخن می گوید.
7- مگوی آنچه طاقت نداری شنود که جو کشته ، گندم نخواهد درود
*********************
در جمله های 1 ، 2 ، 3 ، 4 ، جزء ( گفت ) به ترتیب در ( می گفت ، گفتم ، بگفتم ، نگفتی ، گفتی ) دیده می شود. این جزء را ( ماده یا بن ماضی ) می گوییم.
اما در جمله ها ی 5 ، 6 ، 7 ، به ترتیب ( می گوییم – می گوید و مگوی ) آمده است . در این فعل ها نیز جزء ( گوی ) در همه ی سا خت ها مشترک است.
این جزء را ( ماده یا بن مضارع ) می گوییم.
جزیی که بعد از ( بن ماضی ) و ( بن مضارع ) می آید و تغییر می کند ( شناسه ) نامیده می شود.
ماضی ساده از بن " گفت "
اشخاص مفرد جمع
اول شخص گفتم گفتیم
دوم شخص گفتی گفتید
سوم شخص گفت گفتند
• - سوم شخص مفرد ماضی ، شناسه ندارد.
***************************
مضارع اخباری از بن " گوی "
اول شخص می گویم می گوییم
دوم شخص می گویی می گویید
سوم شخص می گوید می گویند
جزء ثابت ساخت ها را ماده یا بن می گویند.
جزء متغیری که بر شخص و مفرد و جمع بودن آن دلالت می کند ، " شناسه " نامیده می شود.
**************************************************
صیغه ( ساخت ) فعل
1- مردمان دانش دوست ، چیزی را خوشتر از مطالعه ی کتاب نمی دانند.
2- بعضی ، مصاحبت کتاب را بر مجالست یاران ترجیح می دهند.
3- صاحب بن عباد ، کتاب های مفید را بدست می آورد.
4- من گمان می کردم این کتاب مفید است.
5- صاحب هر وقت به سفر می رفت ، سی شتر کتاب با خود می برد.
6- ما کتاب های ارزنده را می خریم و آنها را نگهداری می کنیم.
در مثال های بالا ، اگر به فعل ها دقت کنیم از صورت آنها زمان و شخص را –
از جهت مفرد و جمع بودن – تشخیص خواهیم داد.
در مثال اول : فعل ( نمی دانند ) سوم شخص جمع مضارع است.
مثال دوم نیز چنین است.
در مثال سوم : فعل ( بدست می آورد ) سوم شخص مفرد ماضی استمراری است.
مثال پنجم نیز چنین است.
در مثال ششم : فعل ( می خریم ) و ( نگهداری می کنیم ) اول شخص جمع مضارع است.
صیغه یا سا خت ، صورتی از فعل است که مفهوم زمان و شخص را از جهت مفرد و جمع بودن در بر دارد.
۱- خورشید این زندگی ها را می نگریست.
۲- آیا این همه درد و رنج از جایی بسیار دور و از دنیایی
ناشناخته به انسان ها حمله کرده است؟
۳- این شکیبایی دردناک پایان یافتنی نیست ؟
۴- وه ! چه پایگاه بلندی !
۵- چه منظره ی زیبایی !۶
۶- چه عجب !
۷- دریغ از جوانی !
۸- کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق.
۹- به امید ظهور مهدی موعود ( عجل...(.
۱۰- به غم جانکاه تیره روزان هم بیندیشید.
۱۱- ای خدا اسرارم را ، ناگفته ، بدان.
هر یک از مثال های بالا ، یک جمله است ؛ اما در هریک از
جمله ها مقصود به شیوه ای خاص بیان شده است.
در جمله ی اول خبری بیان شده است. جمله های دوم و سوم پرسشی است.
اما تفاوت جمله ی دوم با سوم در این است که جمله ی دوم با کالمه ی پرسشی
( آیا ) آغاز شده و جمله ی سوم با گذاشتن علامت سوال ( ؟ ) در پایان آن به
صورت جمله ی پرسشی در آمده است.
در جمله های ۴ ، ۵ ، ۶ ، ۷ ، ۸ ، ۹ تحسین و تعجب و تاسف و آرزو بیان گردیده است.
در جمله ی دهم امر و فرمان و در جمله ی یازدهم خواهشی بیان گردیده است.
بنابر این:
جمله ها یکسان نیستند ؛ بلکه از جهات مختلف با یکدیگر فرق دارند.
از حیث مفهوم و چگونگی بیان ، جمله به چهار قسمت تقسیم می شود:
۱- خبری ، جمله ایست که خبری را بیان می کند.
۲- سوالی یا پرسشی ، در آن از موضوع یا مطلبی پرسیده می شود( جمله ی پرسشی در
نوشتن با کلمه های پرسشی مانند : آیا ، کی ، چه ، که ،کدام ... و علامت پرسش (؟) و
یا تنها با علامت پرسش مشخص می گردد ؛ اما در گفتار با تغییر آهنگ صدا ، سوال
را مطرح می کند)
۳- عاطفی : بیانگر احساسات و عواطفی چون تعجب ، تاسف ، تحسین و آرزو ...است.
۴- امری : خواهش یا فرمانی را بیان می دارد.
یاد آوری
در پایان جمله های خبری نقطه (.) ، در پایان جمله های پرسشی علامت پرسش ( ؟ ) در
پایان عاطفی علامت (!) و در آخر جمله های امری نقطه (.) بگذارید.
************************************************** ******
انواع جمله (۲)
۱- کمال معرفت ، ایمان به ذات پروردگار است.
۲- این شب تیره شاهد غم های مظلومان بوده است.
۳- چرخ آقرینش به حرکت افتاد.
۴- شعار هایی که یک جمعیت انقلابی را به هیجان می آورد...
۵- دلی که از ایمان تهی باشد ...
جمله های ۱ ، ۲ ، ۳ هر کدام یک فعل است. چنین جمله هایی را
" جمله ی ساده " می گویند.
جمله های ۴ ، ۵ ، هر کدام دارای یک فعل و ساده اند ، اما
در آن ها مقصود بطور کامل بیان نشده و هر کدام نیاز به
جمله ای دیگر دارد ، که از مقصد اصلی گوینده با خبر شویم ،
چنین جمله های ساده ای را " ناقص " می گویند.
اما در مثالها ی ۱ ، ۲ ، ۳ مقصود بطور کامل بیان شده است ،
این چنین جمله هایی را " کامل یا مستقل " می نامند.
جمله ، اگر دارای یک فعل باشد " چمله ی ساده " خوانده می شود.
جمله ی ساده اگر دارای مفهومی تما و کامل باشد " جمله ی کامل یا
مستقل " است.و در صورتی که معنی آن تمام نباشد " جمله ی ناقص "
خواهد بود.
************************************************
انواع جمله (۳)
۱- آینه ی دل را به صیقل ذکر روشن کنیم.
۲- مرا دو گوش و یک زبان داده اند.
۳- باید که شنیدن او از گفتن بیشتر بود.
۴- افکار فاضلان و نویسندگان دهر ، در پیش سیل حادثه چون سد آهن است.
۵- انبیا مبعوث شدند ، تا مردم را به سر منزل سعادت رهنمون شوند.
۶- از غیبت و نمامی دوری کن چنانکه به هیچ حال بر آن اقدام ننمایی.
۷- تا توانی می گریز از یار بد.
۸- بهوش باش که ایران ترا پیام دهد.
دانستیم که جمله ی ساده یک فعل دارد و چنانچه معنی تمام و کاملی داشته باشد " کامل یا مستقل " است.
اما اگر معنی را بطور کامل بیان نکند " ناقص " خوانده می شود.
در مثالهای بالا جمله های " ۱ ، ۲ ، ۳ ، ۴ " جمله ی ساده کاملند.
در جمله ی " ۵ " جمله ی ساده ی " انبیاء مبعوث شدند " که جمله ای مستقل است و منظور اصلی سخن گوینده را در بر دارد ، با جمله ی ناقص " تا مردم را به سر منزل سعادت رهنمون شوند " مفهومی را بطور کامل بیان کرده است. جمله های ۶ ۷ ۸ نیز چنین است. این جمله ها را " جمله ی مرکب " می نامند . جمله ی مرکب از دو یا چند جمله ساده ساخته می شود و بر روی هم مفهومی کامل را بیان می نماید.در جمله های مرکب یک یا چند جمله ی ساده که غرض گوینده را در بر دارد " جمله ی اصلی یا پایه " نامیده می شود . یک یا چند جمله ی دیگر که برای تمام کردن مفهوم جمله ی پایه بکار می رود " جمله ی تبعی یا پیرو " نامیده می شود.
جمله های پیرو معمولا" با کلماتی از قبیل : " تا " ، " چنانچه " ، " چون " ، " در صورتیکه " ، " تا اینکه " ، ، " به طوری که " ، " که " ، " اگر " . و.....به جمله ی اصلی می پیوندند تا توضیح ، تفسیر ، علت ، و غرض گوینده را به مفهوم جمله اصلی بیفزایند .
بنابر این ، در مثال های ۵ ،۶ ،۷ ،۸ ترتیب جمله های پایه و پیرو چنین است:
در مثال (۵) انیاب مبعوث شدند = اصلی ( پایه ) ، تا = پیوند ، مردم را به سر منزل سعادت رهنمون شوند . = تبعی ( پیرو )
در مثال (۶) از غیبت و نمامی تجنب کن = اصلی ( پایه ) چنانکه = پیوند ، به هیچ حال بر آن اقدام ننمایی .تبعی ( پیرو )
در مثال ( ۷ ) تا توانی = تبعی ( پیرو ) ، می گریز از یار بد .اصلی ( پایه )
در مثال ( ۸ ) بهوش باش که = اصلی ( پایه ) ،ایران تو را پیام می دهد = تبعی ( پیرو ) .
یاد آوری
گاه ممکن است جمله ی مرکب بیش از دو فعل داشته باشد . در این صورت هر یک از جمله های پایه و پیرو می تواند خود جمله ای مرکب باشد.
جمله ی مرکب ، جمله ای است که بیش از یک فعل دارد و از دو یا چند جمله ی ساده که معنی یکدیگر را کامل می کنند ساخته شده است. در هر جمله ی مرکب جمله ای که در بیان ، غرض اصلی گوینده و یا نویسنده است و می تواند مستقل و به تنهایی بکار رود " جمله ی اصلی یا پایه " نامیده می شود و جمله های ساده ی دیگری که مفهوم هایی چون : علت ، توضیح ، تفسیر ، غرض ، زمان ، مکان ، شرط ، و ... را به جمله ی پایه می افزاید " جمله ی تبعی یا پیرو " اند.
************************************************
انواع جمله ( ۴ )
به این جمله ها توجه کنید:
۱- میوه ی دانش نیکوتر و بهتر باشد.
۲- استماع تو از نطق زیادت است.
۳- نیکی کردن به نا سپاسان بیهوده است.
۴- ای پسر ، رنج پدر و مادر خوار مدار.
۵- از مردم روزگار درس های مفید می اموزیم.
در جمله های : " ۱و ۲ و ۳ " صفتی یا حالتی به کسی یا چیزی نسبت داده شده ، اما عملی انجام نگرفته است. در جمله ی ( ۱ ) " نیکو و بهتر بودن " به میوه ، و در جمله ی (۲) " زیادت بودن " به استماع ، و در جمله ی " # " " بیهوده بودن " به نیکی کردن ، نسبت داده شده است. چنین جملاتی که فعل در آنها تنها وسیله ی نسبت صفت یا حالتی به کسی یا چیزی است " جملهی اسنادی یا اسمیه " نامیده می شود ، در جمله های " ۴ و ۵ و ۶ " افعال " مدار " ، " آفرید " و " می آموزیم " معنی مستقل و کامل خود را که انجام شدن فعل است در بر دارند. چنین جمله ایی " جمله ی فعلیه " نامیده می شوند.
جمله ی فعلیه : جمله ایست که فعل آن بر انجام دادن کاری و عملی دلالت می کند.
جمله ی اسمیه : جمله ایست که فعل آن وسلهی اسناد و نسبت صفت یا حالتی به کسی یا چیزی است.
**************************************************
فعل
۱- سواحل دریای خزر ، آفتاب درخشان و آسمان تابنده ای دارد.
۲- این عشق هر روز او را از خانه به این دکان می آورد.
۳- هاله ای از نور ، کلمه ی شهید را فرا گرفته است.
۴- شهادت برترین معراج عشق است.
۵- علیقلی از زندگی بیزار بود.
۶- پیرمرد خانه ی پدری خود را خواهد فروخت.
گفتیم هر جمله دارای یک فعل است ؛ و نیز گفتیم که فعل رکن اساسی جمله می باشد . اما از این که فعل چیست؟ تاکنون سخنی نگقته ایم.
در مثال های بالا دقت گنید . کلمه های : ( دارد ) ، ( می آورد ) ، ( فرا گرفته است ) ، ( است ) ، ( خواهد فروخت ) ، فعلند.
این کلمه ها بر انجام دادن کار یا روی دادن امری و یا داشتن حالت و صفتی در زمان های ( گذشته ، حال و آینده ) دلالت می کنند.
مثلا" : جمله های (۲) و (۶ ) بر انجام کار و یا روی دادن انمری دلالت دارند ، و جمله های ( ۱ ) و (۴ ) و ( ۵ ) به ترتیب بر داشتن صفت یا بیان حالت و وصف دلالت می کنند.
از جهت زمان جمله ( ۳ ) و ( ۴ ) بر گذشته و جمله ی ( ۶ ) بر آینده و بقیه ی جمله ها بر حال ، دلالت می کنند.
بنابر این :
فعل : کلمه ای است که انجام دادم کار و روی دادن امری یا داشتن حالت و صفتی در یکی از زمان های ( ماضی = گذشته ) ، ( مضارع = گذشته ) ،
( مضارع = حال ) و ( مستقبل = آینده ) دلالت می کند.
**************************************************
مصدر
۱- توجه به گذشت فصول سال ، ما را از فرا رسیدن زمستان آکاه می کنهد.
۲- نگریستن در جهان مطلوب سعدی لذت بخش است.
۳- در مناحجات سعدی اخلاص او را به آفریننده ی جهان مطلوب ، توان دید.
۴- دانستن توانستن است.
۵- سخن گفتن بجا ، از خردمندی است.
۶- سعدی سخن از غنیمت داشتن جوانی ، بسیار گفته است.
در جمله های بالا دقت کنید ، کلمه های ( گذشت )، ( فرا رسیدن ) ، ( نگریستن ) ، ( دید )و ( دانستن ) ، ( سخن گفتن ) و ( غنیمت دانستن ) بر انجام دادن کار یا روی دادن کار امر یا داشتن وصفی دلالت دارند ، ولی مفهوم زمان و شخص در آنها نیست . این نوع کلمه ها را ( مصدر ) می نامیم.
اگر در جمله ، " ن " از آخر مصدر حذف شود " مرخم " نامیده می شود ، مانند : " گذشت " در جمله ی ( 1 ).
مصدر هایی که دارای یک جزء باشند " ساده " یا " بسیط " اند. اما مصدر هایی که بیش از یک جزء باشند ، مصدر های مرکب نامیده می شوند ؛ مانند ( فرارسیدن ) در جمله ی ( 1 ) و ( غنیمت دانستن ) و ( سخن گفتن ) در جمله های ( 5 ) و ( 6 ) .
بنابر این:
مصدر اسمی است که بر انجام دادن کار یا داشتن حالتی ، بدون زمان و شخص دلالت کند.
مصدر بدون ( ن ) را در جمله مصدر مرخم می گویی. ساخت مصدر مرخم با سوم شخص فعل ماضی ساده ( = بن ماضی ) یکی است.
**************************************************
ماده ( بن ) --- شناسه ( ضمایر شخصی متصل )
1- آهنگ سوزناک وی ، بارها در دل شب ،ولادت نوزادی را تبریک می گفت.
2- بدو گفتم : این ریسمان است و بند که می آرد اندر پیت گوسفند
3- یکی را بگفتم ز صا حبدلان که دندان پیشین ندارد ، فلان
4- مگر نگفتی خوشبختم ! و گفتی : خوشبخت کسی است که دلش از ایمان لبریز است.
5- هنگامی از کرده های خود پشیمان می شویم ، در زیر لب می گوییم : " فغان از
بدی ها که در نفس ماست " .
6- سعدی با ما صمیمانه سخن می گوید.
7- مگوی آنچه طاقت نداری شنود که جو کشته ، گندم نخواهد درود
*********************
در جمله های 1 ، 2 ، 3 ، 4 ، جزء ( گفت ) به ترتیب در ( می گفت ، گفتم ، بگفتم ، نگفتی ، گفتی ) دیده می شود. این جزء را ( ماده یا بن ماضی ) می گوییم.
اما در جمله ها ی 5 ، 6 ، 7 ، به ترتیب ( می گوییم – می گوید و مگوی ) آمده است . در این فعل ها نیز جزء ( گوی ) در همه ی سا خت ها مشترک است.
این جزء را ( ماده یا بن مضارع ) می گوییم.
جزیی که بعد از ( بن ماضی ) و ( بن مضارع ) می آید و تغییر می کند ( شناسه ) نامیده می شود.
ماضی ساده از بن " گفت "
اشخاص مفرد جمع
اول شخص گفتم گفتیم
دوم شخص گفتی گفتید
سوم شخص گفت گفتند
• - سوم شخص مفرد ماضی ، شناسه ندارد.
***************************
مضارع اخباری از بن " گوی "
اول شخص می گویم می گوییم
دوم شخص می گویی می گویید
سوم شخص می گوید می گویند
جزء ثابت ساخت ها را ماده یا بن می گویند.
جزء متغیری که بر شخص و مفرد و جمع بودن آن دلالت می کند ، " شناسه " نامیده می شود.
**************************************************
صیغه ( ساخت ) فعل
1- مردمان دانش دوست ، چیزی را خوشتر از مطالعه ی کتاب نمی دانند.
2- بعضی ، مصاحبت کتاب را بر مجالست یاران ترجیح می دهند.
3- صاحب بن عباد ، کتاب های مفید را بدست می آورد.
4- من گمان می کردم این کتاب مفید است.
5- صاحب هر وقت به سفر می رفت ، سی شتر کتاب با خود می برد.
6- ما کتاب های ارزنده را می خریم و آنها را نگهداری می کنیم.
در مثال های بالا ، اگر به فعل ها دقت کنیم از صورت آنها زمان و شخص را –
از جهت مفرد و جمع بودن – تشخیص خواهیم داد.
در مثال اول : فعل ( نمی دانند ) سوم شخص جمع مضارع است.
مثال دوم نیز چنین است.
در مثال سوم : فعل ( بدست می آورد ) سوم شخص مفرد ماضی استمراری است.
مثال پنجم نیز چنین است.
در مثال ششم : فعل ( می خریم ) و ( نگهداری می کنیم ) اول شخص جمع مضارع است.
صیغه یا سا خت ، صورتی از فعل است که مفهوم زمان و شخص را از جهت مفرد و جمع بودن در بر دارد.
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۸۷ ساعت 23:42 توسط تعالی
|
نام او بهترین سرآغازاست