که کريم است و مهربان
لطيف است و نگاهبان
خداوند جهان و جهانيان
فرياد رس نوميدان
شنیدم که وقتی سحرگاه عید
ز گرمابه آمد برون بایزید
يكي طشت خاكسترش بي خبر
فروريختند از سرايي به سر
همي گفت , شوريده دستار و موي
كف دست شكرانه مالان به روي
كه «اي نفس! من درخور آتشم
به خاكستري روي درهم كشم؟»
****
بزرگان نكردند درخود نگاه
خدابيني از خويشتن بين مخواه
بزرگي به ناموس و گفتار نيست
بلندي به دعوي و پندار نيست
تواضع سرِ رفعت افرازدت
تكبّر به خاك اندر اندازدت
بوستان سعدی ـ باب چهارم
+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم شهریور ۱۳۸۸ ساعت 18:33 توسط تعالی
|

نام او بهترین سرآغازاست